بخشی از متن : پروپوزال طراحی معماری خانه کودکان بی سرپرست با رویکرد زمینه گرایی در معماری بیان مسأله اساسی تحقیق کودکان بیسرپرست، دوران کودکی خود را جدای از جامعه سپری میکنند و زمانی پا به عرصه جامعه میگذارند که مفهوم جدای از جامعه بودن ،در ذهن آنها شکلگرفته است. درواقع نیاز به درک متقابل جامعه نسبت به این کودکان به جامعه حس میشود؛ متأسفانه در جوامع مدرن شهری توجه به این مسائل آنچنان کم شده است که نه تنها باعث ایجاد مشکلاتی برای این کودکان که حتی منجر به ایجاد مشکلاتی عمیق در جوامع اجتماعی مردمان امروزی گردیده است. برخورد اقشار گوناگون با این کودکان و لمس احساس پاک کودکانه آنها حسی بیانتها را القا میکند که امروزه در دید برخی افراد کمرنگ شده و حتی از بین رفته است. پس میتوان گفت برخورد مستقیم افراد با این کودکان علاوه بر رفع برخی از مشکلات کودکان، به گروههای مختلف مردم نیز کمک خواهد. بنابراین اولین قدم، انتخاب سایت مناسبی، برای قرارگیری مرکز نگهداری کودکان بیسرپرست است تا ارتباط لازم را با جامعه برقرار کند.(اجلی، 1381)
یکی از دغدغههای امروزی جوامع، مسئله کودکان آسیبدیده وبی سرپرست و همچنین پیامدهای تأثیرگذار آن در جوامع است و عدم فضایی مناسب با روح و روان کودکان بی سرپرست و مشکلاتی که در فضاهای آرامش و بازی . یا تفریح دارند که با توجه به سن کودکان فضایی با شرایط مناسب آنها ساخته شود و اکثر فضاهایی که به این عرصه اختصاص داده شده بدون در نظر گرفتن شرایط و سلامت روانی و روحی می باشد. دو مشکل اصلی کودکان بیسرپرست با آن دست و پنجه نرم می کنند عبارتنداز: 1. مشکل اجتماعی:علت آن دور بودن از مردم و جامعه و زیستن در فضاهای قلعه ماننداست. 2. مشکل هویتی و شخصیتی:علت اصلی آن دور بودن از نظام عادی زندگی اتخاذ بعضی نظامهای غلط درون شبانهروزیهاست. (اصلی پور،1380) در این تحقیق تلاش شده است که با رویکردی متفاوت با این مسئله و پیامدهای آن برخورد شود و به دنبال آن راهحلی برای حل مسئله مطرح گردد و بدین منظور موارد زیر موردبررسی قرارمی گیرد. همچنان باید توجه داشت که کودکان پس از جدایی از بستر خانواده و قرارگیری در سازمانهایی از قبیل بهزیستی به محیطی با استانداردهای تعریفشده دست نمییابند. با توجه به ایجاد مطالب ذکرشده ، در این مرکز با طراحی فضاهای تعریفشده با استانداردهای فضاهای مسکونی و ایجاد کانون خانواده میتوان به این هدف دستیافت تا بتوان فضایی آرام، چون خانه و داشتن خانواده را برای کودکان تعریف نمود.( غفوری ، 1387) به سبب حل این مشکل میتوان با در نظر گرفتن فضای سبز و بازی و تلفیق آن با مکان زندگی کودکان، امکان ایجاد شرایط عادی برای این کودکان را ایجاد نماییم. علاوه بر این وجود فضای سبز تلفیقشده با روش بازیدرمانی، روشی تأثیرگذار در حل ناهنجاریهای اجتماعی مردم بهخصوص این کودکان میگردد.( منصوری، 1376)
قرارگیری مرکز کودکان بی سرپرست در همسایگی محله به دلیل تعاملات اجتماعی که دریک محله صورت میپذیرد و آشنا شدن کودک با هنجارهای اجتماعی ، پیشنهاد میشود. اما باید توجه داشت که ارتباط بهیکباره دو گروه با یکدیگر سبب ایجاد برخی مشکلات میگردد و باعث دشواری ارتباط دو گروه میشود و حتی منجر به صدمه دیدن گروهی از این کودکان میگردد وچه بسا بی تمایلی اقشار مختلف را به دنبال داشته باشد؛ در همین راستا برخورد این دو گروه به گونهای ناخواسته شاید بتواند به حل این مسئله کمک کند. بهگونهای که با در نظر گرفتن فضای سبز تفریحی و فضاهای ورزشی مورداستفاده اقشار مختلف که بهطور روزمره از آن استفاده میکنند امکان برخورد این گروهها بدون پیشداوری را با یکدیگر ایجاد میکند.(کرونر، 1382) یکی دیگر از مشکلات شاخص در زندگی این افراد این است که عدم توانایی درونی و محیطی کودکان در ورود به دنیای اجتماعی و فضاهای تفریحی در سنین کم، سبب میشود تا در سنینی که نیاز به داشتن دوران کودکی و اوقات خوش،بازی وبیان هیجانات کودکی احساس میشود از آن محروم شوند.(آذر، 1383) میتوان با ساختن کالبدی شایستهی کودک،با توجه به خصوصیات جسمانی و روحی او وسعی در فراهم آوردن امکان ارتباط کودکان بیسرپرست با سایر کودکان عادی شهر شد. درنتیجه خانه کودک را در محلی مینشاند که واجد محیط صمیمانهای است و با ایجاد مراکز ورزشی – فرهنگی – آموزشی که در سطح منطقه عمل میکنند سعی بر آن دارد که کودکان دیگر را به دل مجموعه بیاورد تا کودکان بیسرپرست خود را جدا از جامعه محیط احساس ننمایند. (آذر، 1383) طراحی معمارانه کوششی برای ابداع راه حل ها قبل از اجرای آن هاست. اغلب طراحی، فرایندی تحلیلی است؛ در حالی که به تجزیه و تحلیل، ارزیابی و گزینش نیز نیاز دارد(لنگ، 1386) ماریو بوتا ارتباط بین ساختمان با پیرامون خود را این گونه شرح می دهد هراثر معماری دارای محیط ویژه مربوط به خود است، به بیانی ساده تر پیرامون این محیط ویژه را می توان بستر ساختمان نامید. ارتباط بین معماری و بستر آن ارتباطی نقش گرفته از یک تأثیرپذیری متقابل است. می توان گفت که این بستر و معماری آن در تماس دو جانبه و همیشگی هستند و همواره با هم در ارتباطند (گروتر، 1383) این رابطه متقابل را در معماری اسلاف می توان به وضوح دید، در حالی که معماری معاصر اغلب در چالش با بستر خود است. در مسیر طراحی معماری، اولین مرحله یعنی مرحلة جمع آوری اطلاعات و کسب شناخت کامل و دقیق از تمامی عوامل اثرگذار در طراحی از اهمیت بسیاری برخوردار است. هر چقدر که طراح نسبت به موضوع طرح خود احاطه داشته باشد و بر تمامی ابعاد و وجوه دخیل در آن به خوبی واقف باشد، طرح وی از نکته سنجی بیشتری بهره مند شده و به مسائل متعددتری پاسخگویی خواهد داشت.( صادقی پی، 1389) هر ساختمانی در زمینی مشخص و دارای ویژگی هایی خاص، بنا می گردد. شرایط خاص حاکم بر زمین و یا به عبارتی دیگر مشخصات بستر طرح اثر زیادی در تصمیم گیری و انتخاب های طراح و در نتیجه بر چگونگی طرح ارائه شده توسط وی دارد. پیروی از این رویه می تواند سبب گردد که پیوند خوبی بین ساختمان و بستر آن به وجود بیاید و این دو بتوانند با سازگاری در کنار هم برقرار بمانند. اطلاعات بستر طرح دو گونه مشخصات متفاوت را شامل می گردد. دستة اول امکانات مثبت و مفید زمین را در برمی گیرد که شایسته است به خوبی از آنها بهره برداری شده و با دقت در طرح مورد استفاده قرار گیرند.
آنچه در این پژوهش برای شکلگیری و ایجاد مقولهای بنام « طراحی خانه کودکان بیسرپرست با رویکرد زمینه گرایی در معماری صورت گرفته است ترکیب فضای معماری در جهت ارتقاء سلامت روان کودکان بی سرپرست می باشد که با راهکارهای معماری زمینه گرا می توان به فضای معماری مناسب کودکان بی سرپرست که ایجاد حس آرامش و تعلق مکان و منطبق با محیط اطراف را تداعی می کند رسید.